نمیتوان انکار کرد که از زمان آغاز شیوع ویروس کرونا، در ابتدا به علت ابهام این بیماری و سپس ترس از سرعت بالایی که در دنیاگیری این ویروس وجود داشت، سردرگمی عجیبی بین همۀ مردم ایجاد شد؛ و این سردرگمی در کنار تمام آزمون و خطاهایی که برای پیشگیری از این بیماری صورت پذیرفت و اقداماتی که برای مقابله با آن به کار بسته شد، منجر به یک واکنش مشترک گردید: پای همۀ ما به داروخانه ها باز شد. نگرانیهای ما سبب شد که بارها به داروخانهها سر بزنیم و از دستکش و ماسک و محلولهای ضد عفونی گرفته تا داروهایی که به طور روزانه برای بیماریهای رایج مصرف میشود، تهیه و ذخیره کنیم تا با خیال راحت بتوانیم در خانه بمانیم.
بسیاری از هموطنان برای حفاظت از جان خود و اطرافیان، حتی کسب و کارهایشان را تعطیل کردند و در خانه ماندند؛ که البته در آن زمان تصمیم بسیار صحیح و حتی در بسیاری موارد اقدام ایثارگرانهای هم بود. گذشته از دغدغه برای معیشت، زندگیها رنگ و بوی دیگری گرفت، تماسهای تصویری جایگزین معاشرتهای روزمره شد، قدر با هم بودن را دانستیم و دلهای از دورهم دورافتادهمان به همدیگر نزدیکتر شد و عکسهای خوش آب و رنگ غذاهایمان تمام فضای مجازی را پر کرد!
همه اما مثل هم نبودیم. پزشکان و پرستاران که در ردیف اول اقدام علیه بیماری ایستاده بودند، خواب را بر چشمان خود حرام کردند و آگاهانه قدم به میدان نبرد با بیماری گذاشتند. لباسهایی را به تن کردند که فقط پوشیدن آنها برای مدت طولانی طاقت فرسا و خارج از حد تحمل است، و بالاتر از آن ساعتها با آن لباس در تلاش و تکاپو بودند، که اثر آن بر صورتهایشان داستانهایی شد که دیدیم و شنیدیم و چنین شد که همه مدیونشان شدیم.
عدهای دیگر مانند خیلی از کسانی که در بخشهای خدماتی مانند بانکها، ادارههای توزیع برق و گاز، بخشهای خدمات عمومی، دفاتر پست و… خدمت میکنند نیز کمر همت بستند، تا ما با خیال راحت و بدون دغدغه در خانه بمانیم و آنچه نیاز داریم به راحتی در اختیار داشته باشیم.
و در میان زنجیری که تمام آنچه در بالا گفتیم را به هم متصل میکند، یک حلقۀ اصلی وجود دارد که دیده نشد. کسانی بودند و هستند که ساعتهای کار کردن آنها در بیرون از منزل نه تنها کم نشد، که بیشتر هم شد. همپای اعضای کادر درمان لباس های ایزوله را نه فقط در چند ماه اخیر، بلکه سالهاست همیشه بر تن دارند. و با شجاعت اگرچه دوست داشتند در کنار خانواده و عزیزانشان باشند، در شیفتهای کاری طولانی تلاش کردند و زحمت کشیدند تا وقتی ما پایمان را به داروخانه میگذاریم و دارو یا وسیلهای را درخواست میکنیم، تنها دغدغهمان حفظ فاصله و رعایت بهداشت دست باشد و بتوانیم آنچه را که میخواهیم به راحتی در اختیار داشته باشیم.
منظور، تمام کارکنان خطوط تولید تجهیزات پزشکی و به ویژه همکاران ما در سالنهای تولید کنسرسیوم دیالیز ایران است. همانهایی که کار کردن در اتاقهای تمیز سالن تولید را به امنیت خانههایشان ترجیح دادند و در شرایطی مشابه گروه درمان بیماران کرونایی، بیش از پیش برای تامین تجهیزات مورد نیاز ما تلاش کردند.
بر خود لازم میدانیم که به آنها بگوییم: «گرچه در این مدت نامی از شما برده نشد یا تصویری از زخمهای نقش بسته بر صورتهای خستهتان ندیدیم، اما یقین بدانید که شما نامدارانید که به جای اثر زخم بر چهره، بر پیشانیهایتان نور انسانیت نقش بسته است.»
از آغاز سخنم تا به حال مصرع دوم شعری از حافظ مدام در گوشم میپیچد: «…حریفان را نه سر ماند و نه دستار». فکر میکنم در شرایط کنونی کشور، چقدر دشوار است که بخواهیم خیال کنیم ما بی سر و دستار ماندهایم. گرچه ما تنها بودیم و دست عزت بر زانوهای خودمان گذاشتیم، اما درمانده نشدیم! برای ما «کرونا را شکست میدهیم» تنها یک شعار نبود، مردان و زنان اهل میدانی چون شما میخواست که به حق با جان و دل در بین ما بودید و با یک بسم الله، شجاعانه دوشادوش گروههای درمان پا به میدان نبرد گذاشتید.
کتاب حافظ را باز میکنم و به دنبال مصرع اول شعر میگردم:
از آن افیون که ساقی در می افکند
حریفان را نه سر ماند و نه دستار….
و حالا باز فکر میکنم و خیالم راحت میشود که چه اهمیت دارد که افیون چه بود یا ساقی که بود؟ مهم این بود که شما با تمام بی سر و دستاری حریفِ پیروزِ میدان نبرد بودید.