از آن افیون که ساقی در می افکند، حریفان را نه سر ماند و نه دستار

  • خرداد ۱۳۹۹
  • دیدگاه غیر فعال شده است

نمی‏توان انکار کرد که از زمان آغاز شیوع ویروس کرونا، در ابتدا به علت ابهام این بیماری و سپس ترس از سرعت بالایی که در دنیاگیری این ویروس وجود داشت، سردرگمی عجیبی بین همۀ مردم ایجاد شد؛ و این سردرگمی در کنار تمام آزمون و خطاهایی که برای پیشگیری از این بیماری صورت پذیرفت و اقداماتی که برای مقابله با آن به کار بسته شد، منجر به یک واکنش مشترک گردید: پای همۀ ما به داروخانه ها باز شد. نگرانی‏های ما سبب شد که بارها به داروخانه‏ها سر بزنیم و از دستکش و ماسک و محلول‏های ضد عفونی گرفته تا داروهایی که به طور روزانه برای بیماری‏های رایج مصرف می‏شود، تهیه و ذخیره کنیم تا با خیال راحت بتوانیم در خانه بمانیم.

بسیاری از هموطنان برای حفاظت از جان خود و اطرافیان، حتی کسب و کارهایشان را تعطیل کردند و در خانه ماندند؛ که البته در آن زمان تصمیم بسیار صحیح و حتی در بسیاری موارد اقدام ایثارگرانه‏ای هم بود. گذشته از دغدغه برای معیشت، زندگی‏ها رنگ و بوی دیگری گرفت، تماس‏های تصویری جایگزین معاشرت‏های روزمره شد، قدر با هم بودن را دانستیم و دل‌های ‏از دورهم دورافتاده‌مان به همدیگر نزدیک‏تر شد و عکس‏های خوش آب و رنگ غذاهایمان تمام فضای مجازی را پر کرد!

همه اما مثل هم نبودیم. پزشکان و پرستاران که در ردیف اول اقدام علیه بیماری ایستاده بودند، خواب را بر چشمان خود حرام کردند و آگاهانه قدم به میدان نبرد با بیماری گذاشتند. لباس‏هایی را به تن کردند که فقط پوشیدن آن‏ها برای مدت طولانی طاقت فرسا و خارج از حد تحمل است، و بالاتر از آن ساعت‏ها با آن لباس در تلاش و تکاپو بودند، که  اثر آن بر صورت‏هایشان داستان‏هایی شد که دیدیم و شنیدیم و چنین شد که همه مدیونشان شدیم.

عده‏ای دیگر مانند خیلی از کسانی که در بخش‏های خدماتی مانند بانک‏ها، اداره‏های توزیع برق و گاز، بخش‏های خدمات عمومی، دفاتر پست و… خدمت می‏کنند نیز کمر همت بستند، تا ما با خیال راحت و بدون دغدغه در خانه بمانیم و آنچه نیاز داریم به راحتی در اختیار داشته باشیم.

و در میان زنجیری که تمام آنچه در بالا گفتیم را به هم متصل می‏کند، یک حلقۀ اصلی وجود دارد که دیده نشد. کسانی بودند و هستند که ساعت‏های کار کردن آن‏ها در بیرون از منزل نه تنها کم نشد، که بیشتر هم شد. هم‏پای اعضای کادر درمان لباس های ایزوله را نه فقط در چند ماه اخیر، بلکه سال‏هاست همیشه بر تن دارند. و با شجاعت اگرچه دوست داشتند در کنار خانواده و عزیزانشان باشند، در شیفت‏های کاری طولانی تلاش کردند و زحمت کشیدند تا وقتی ما پایمان را به داروخانه می‏گذاریم و دارو یا وسیله‌ای را درخواست می‏کنیم، تنها دغدغه‏مان حفظ فاصله و رعایت بهداشت دست باشد و بتوانیم آنچه را که می‏خواهیم به راحتی در اختیار داشته باشیم.

منظور، تمام کارکنان خطوط تولید تجهیزات پزشکی و به ویژه همکاران ما در سالن‏های تولید کنسرسیوم دیالیز ایران است. همان‌هایی که کار کردن در اتاق‏های تمیز سالن تولید را به امنیت خانه‏هایشان ترجیح دادند و در شرایطی مشابه گروه درمان بیماران کرونایی، بیش از پیش برای تامین تجهیزات مورد نیاز ما تلاش کردند.

بر خود لازم می‏دانیم که به آن‏ها بگوییم: «گرچه در این مدت نامی از شما برده نشد یا تصویری از زخم‏های نقش بسته بر صورت‏های خسته‏تان ندیدیم، اما یقین بدانید که شما نامدارانید که به جای اثر زخم بر چهره، بر پیشانی‏هایتان نور انسانیت نقش بسته است.»

از آغاز سخنم تا به حال مصرع دوم شعری از حافظ مدام در گوشم می‏پیچد: «…حریفان را نه سر ماند و نه دستار». فکر می‏کنم در شرایط کنونی کشور، چقدر دشوار است که بخواهیم خیال کنیم ما بی ‏سر و دستار مانده‏ایم. گرچه ما تنها بودیم و دست عزت بر زانوهای خودمان گذاشتیم، اما درمانده نشدیم! برای ما «کرونا را شکست می‏دهیم» تنها یک شعار نبود، مردان و زنان اهل میدانی چون شما می‏خواست که به حق با جان و دل در بین ما بودید و با یک بسم الله، شجاعانه دوشادوش گروه‏های درمان پا به میدان نبرد گذاشتید.

کتاب حافظ را باز می‏کنم و به دنبال مصرع اول شعر می‏گردم:

از آن افیون که ساقی در می افکند

حریفان را نه سر ماند و نه دستار….

و حالا باز فکر می‏کنم و خیالم راحت می‏شود که چه اهمیت دارد که افیون چه بود یا ساقی که بود؟ مهم این بود که شما با تمام بی سر و دستاری حریفِ پیروزِ میدان نبرد بودید.

نویسنده

قبلی «
بعدی »